سلام علیکم
در پایانی بحث فراگیری و فراگیری دینی به مناسبت نام اینجا که همفکریست بحث از اندیشه و اندیشه ی دینی داشتیم و خلاصه اش این شد که اندیشه ی دینی هم اندیشه است منتها کاملش ، البته پیش کشیدن اندیشه بیشتر برای این بود که همه ی دعوا ها و اختلاف نظرها در همینجاست ، حالا بقول تعریفی از اندیشه که عرض شد گفته شده عبارت است از :
" حرکتی به مبادی و از مبادی به مراد " ، چه در حرکت به مبادی و چه از مبادی به مراد ، به عبارت دیگر چه در نزول یا بقول مرحوم علامه در افتادن به چیزی مثل افتادن چشم ما به اندام جهان خارج بقول ایشان ، و چه در قیام ، بعبارت دقیقتر بقول قرآن عظیم چه در : تنزل الملائکة و روح ، و چه در : یقوم الروح و الملائکة ، و ترکی آن چه بدنیا آمدنمان و چه از دنیا رفتنمان !؟چراکه شاهد مثال اختلاف نظر همین که یکی از عزیزان ( موفقیت نامحدود ) هرچند فرموده اند ما دو اندیشه هم نداریم ، ولی اندیشه ی دینی را
هم اندیشه ای بحساب نیاورده اند ، حالا چه به حساب بنده و حساب کتاب دینی بنده و چه بحساب مثلا اندیشه ی ریاضی !؟ همان که در این چیه کلاس درسش دو ، سه ووو را لابد پذیرفته اند ؟! ولی حتی دو اندیشه را بحساب نمی آورند !؟بگذریم ، نکته ی مهم در فرمایش ایشان چیز دیگریست که اول شما را دعوت به دیدن فرمایش ایشان می کنم و بعد ببینیم این نکته چیست ؟
ایشان فرموده اند :
با سلام خدمت دوست فرهیخته ام.
به نظر من اندیشه یه چیزه. هر نوع تقسیم بندی اندیشه یک خطای محضه.
اندیشه از جنس نوره و همیشه عقلانیت بشر چنگ به ریسمان حقیقت می زنه. بهمین واسطه است که می گن سر هر کی بخوای می تونی کلاه بذاری ولی سر خودت نمی تونی. و باز هم بدین واسطه هست که از عقل و اندیشه به عنوان پیامبر درونی انسان یاد می شه. دین و به قولی اندیشه های دینی در واقع اندیشه نیستند. در واژه ها دقت کنیم. دین و منسوبات اون در واقع علم هستند. یک آگاهی هستند. این علوم زمانی که در دستگاه عقلانیت شخص مخاطب محلول شدند به عنوان اندیشه شناخته می شوند.
...
شاد و موفق باشی
این بود عین فرمایش ایشان ، ولی بنده با اصلی ترین نکته ی این فرمایش کار دارم ، مقدمتا عرض کنم که یک مسئله ی تاریخی است که عقل و بشرح ایضا فکر ، ذکر ووو ی ما و از جمله همان چشممان هم که بقول مرحوم علامه گفتیم می افتد به چیزی ، آیا فقط مدرک ( به ضم میم ) هستند ؟ یا ( به فتح میم ) مدرک هم هستند ؟
می دانید که منابع فقه یا دین را هم عقل گفته اند و هم کتاب و سنت ، و اجماع به قول ما را ، یعنی عقل ، بشرح ایضا فکر ، ذکر ووو ، فقط مدرک نیست بلکه مدرک هم هست .
خب ، حالا در فرمایش این عزیزمان مسئله به این صورت پیش می آید که آیا دین هم فقط مدرک ( به فتح میم ) است ؟ یعنی من مسلمان یا دیندار
چطور ؟ چراکه من هم مدرکم و هم مدرک ، مسلمان و دیندارم چطور می شود که مدرک و مدرک نباشم ؟با فرمایش ایشان در بحث فراگیری و فراگیری دینی هم همین مسئله برایمان پیش می آید همانطور که من فراگیرنده و فراگیر شده هستم ، آیا من مسلمان یا دیندار هم همین طور است ؟
یعنی مثلا همین اندیشه ی ما که هم فرامی گیرد و هم موضوع فراگیریست ، آیا بقول ایشان اندیشه ی دینی ما فقط موضوع فراگیریست ؟
یا فراگیر دینی هم داریم ؟ مثلا پیامبر ؟
چراکه طبق فرمایش ایشان پیامبر هم دین را فراگرفته ؟ مثل ما بقول ایشان ؟ حالا طبق مثلا منطق قدیم یا جدیدمان ؟ بماند
.